هر کدام از ما بهواسطهء اینکه ممکن است در برقراری رابطهء خوب موفق نباشیم، اغلب در کارهایمان شکست بخوریم، نتوانیم با فرزندانمان صبورتر باشیم، یا احساس خوبی نسبت به خودمان نداشته باشیم، جهت کمک گرفتن از رواندرمانگر اقدام کنیم. رواندرمانی تحلیلی یکی از رویکردهای رواندرمانی میباشد که به گسترهای از درمانهای مبتنی بر مفاهیم و روشهای روانکاوی اطلاق میشود. تصویری که روانکاوی از انسان به نمایش میگذارد، تصویری منحصربفرد است. درطول مسیر زندگی ممکن است بارها تلاش کنیم تا کنترل خودمان و مسائل زندگی را در دست بگیریم، اما روانکاوی به ما نشان میدهد این تلاشها همیشه هم موفقیتآمیز نیست. این رویکرد به ما یادآوری میکند که تنها میتوانیم به اندازهء کافی با مسائل زندگی مدارا کنیم(نه اینکه کامل آنها را ریشهکن کنیم) چرا که تعارض(ایدهء محوری روانکاوی) بخشی جدایی ناپذیر از تجربهء انسان بودن است.
رواندرمانی تحلیلی شامل جلساتی با تواتر کمتر و احتمالا مدت زمانی کوتاهتر از روانکاوی تمام عیار هستند. تواتر جلسات یک یا دو جلسه در هفته است و درمان میتواند زمان_ محدود یا دارای انتهای باز باشد. ماهیت رواندرمانی تحلیلی واکاوی جنبههایی از خویشتن فرد است که آگاهی کاملی از آنها ندارد، بهویژه به آن صورت که در رابطهء درمانی ظاهر میشود و بالقوه تحت تاثیر آن قرار میگیرد. رواندرمانی تحلیلی بهدنبال ارائهء راهکار یا دستورالعملی برای حذف یا تسکین رنج نیست. بلکه به فرد کمک میکند ابتدا ظرفیت لازم برای تجربهء رنج را پیدا کند، آن را احساس کند، دربرگیری کند، و با پردازش مجدد آن درک جدیدی از مسائل قدیمی پیدا کند تا از این طریق رنج خود را کاهش دهد.
با وجود اینکه ممکن است از گوشه و کنار مطالب پراکنده یا کمی بیشتر دربارهء رواندرمانی تحلیلی داشته باشیم، بازهم امکان دارد برایمان سوال باشد که در جلسات رواندرمانی تحلیلی چه اتفاقی میافتد و این فرآیند چگونه طی میشود. در ادامه بهصورت خلاصه به توصیف این فرآیند میپردازیم.
ویژگیهایی که رواندرمانی تحلیلی را از سایر رویکردها متمایز میکند عبارتند از:
۱ . تاکید بر عاطفه و ابراز هیجان
در رواندرمانی تحلیلی بر واکاوی و بحث در مورد گسترهء کامل هیجانات درمانجو تاکید میشود. درمانگر به درمانجو کمک میکند تا احساساتش را توصیف کند و به کلام درآورد؛ این احساسات شامل احساسات متناقض، احساسات مشکلساز یا تهدیدکننده و احساساتی است که درمانجو در ابتدا قادر نیست بشناسد یا درک کند؛ در عین حال تاکید میکند که بینش عقلانی، همان بینش هیجانی نیست که در عمق طنینانداز میشود و به تغییر منجر میگردد (برخی از افراد ممکن است بهخوبی بتوانند دلایل مشکلاتشان را توضیح دهند، اما دانستههایشان برای غلبه بر مشکلاتشان به آنها کمکی نکند؛ دلیل اصلی آن همین موضوع است).
۲ . واکاوی اقداماتی که برای اجتناب از افکار و احساسات بهکار گرفته میشود
افراد، دانسته یا نادانسته، کارهای زیادی انجام میدهند تا از جنبههای دردسرساز تجارب اجتناب کنند. این اجتناب(به اصطلاح نظری، دفاع و مقاومت) ممکن است اشکالی نظیر غیبت در جلسات، دیرآمدن یا طفره رفتن به خود بگیرد. در عین حال، شاید به شکلی نامحسوس ظاهر شود (نظیر عوض کردن نامحسوس موضوع، وقتی برخی ایدهها سربرمیآورند، پرداختن به جنبههای فرعی تجارب به جای پرداختن به آنچه از نظر روانشناختی مهم است، پرداختن به امور مسلم و وقایع به بهای حذف عواطف، پرداختن به شرایط خارجی به جای پرداختن به نقش خود در شکلدهی وقایع و نظایر آن)؛ مواردی که تشخیص آنها در گفتمان اجتماعی معمول دشوار است. رواندرمانگران تحلیلی به طور فعال، به این اجتنابها میپردازند و آنها را واکاوی میکنند.
۳ . شناسایی مضامین و الگوهای تکرار شونده
رواندرمانگران تحلیلی سعی میکنند مضامین و الگوهای تکرار شونده را در افکار، احساسات، خودپنداره، روابط و تجارب زندگی درمانجویان شناسایی و واکاوی کنند. در بعضی موارد، درمانجو ممکن است با تیزهوشی، از الگوهای تکرار شوندهای که رنجآور یا خود مغلوب کننده هستند آگاه باشد، اما احساس میکند توان فرار از آنها را ندارد(مثال: فردی که مکررا جذب همسران رومانتیکی میشود که نمیتوانند هیجانات وی را پاسخگو باشند؛ یا فردی که هر بار در آستانهء موفقیت قرار میگیرد کارشکنی میکند). در سایر موارد، ممکن است درمانجو از الگوها بیخبر باشد، تا اینکه درمانگر به او کمک میکند تا آنها را بشناسد و درک کند.
۴ . گفتگو دربارهء تجارب گذشته(کانون رشدی)
مرتبط با شناسایی مضامین و الگوهای تکرار شونده، این موضوع نیز تصدیق میشود که تجارب گذشته، بهخصوص تجارب آغازین با چهرههای دلبستگی ، بر ارتباط ما با حال، و همچنین تجربهء حال تاثیر میگذارد. رواندرمانگران تحلیلی تجارب آغازین، ارتباط بین گذشته و حال و شیوههای تداوم حضور گذشته در حال را واکاوی میکنند. تاکید بر گذشته یه خاطر خود گذشته نیست، بلکه بهخاطر سایهای است که بر مشکلات روانشناختی فعلی میافکند. یکی از اهداف درمان کمک به درمانجو برای رهایی از بند گذشته است، تا هر چه تمامتر در حال زندگی کند.
۵ . تاکید بر روابط بینفردی
رواندرمانی تحلیلی تاکید زیادی بر روابط درمانجو و تجارب بینفردی او(بهاصطلاح نظری، روابط با ابژه و دلبستگی) دارد. هر دو جنبهء انطباقی و غیرانطباقی شخصیت و خودپنداره در بافتار روابط دلبستگی پدید میآیند و مشکلات روانشناختی اغلب زمانی ظاهر میشوند که الگوهای بینفردی مشکلساز در برابر توان درمانجو در ارضای نیازهای هیجانی مانعتراشی کنند.
۶ . تاکید بر رابطهء درمانی
رابطهء بین درمانگر و درمانجو، خودش، یک رابطهء بینفردی مهم است: رابطهای که میتواند عمیقا معنادار و آکنده از هیجان باشد. به همان میزان که مضامین تکرارشونده در روابط فرد و شیوهء تعاملش جاری هستند، تمایل دارند که به شکلی در رابطهء درمانی نیز ظاهر شوند. بهعنوان مثال، فردی که مستعد بیاعتمادی به دیگران باشد، شاید به درمانگر به دیدهء شک بنگرد؛ فردی که از مخالفت، طرد، و تنها گذاشته شدن، میترسد، شاید دانسته یا نادانسته از طرد شدن توسط درمانگر بترسد؛ فردی که با خشم و خصومت دست به گریبان است، ممکن است درگیر خشم نسبت به درمانگر شود و نظایر اینها(اینها مثالهایی نسبتا خام هستند؛ تکرار مضامین بینفردی در رابطهء درمانی اغلب پیچیدهتر و نامحسوستر از مثالهای ارایه شده است). تکرار مضامین بینفردی در رابطهء درمانی(به اصطلاح نظری، انتقال و انتقال متقابل) فرصتی منحصربفرد را برای واکاوی و مرور آنها بهصورت زنده فراهم میسازد. هدف انعطافپذیری بیشتر در روابط بینفردی و تقویت ظرفیتها جهت برآوردن نیازهای بینفردی است.
۷ . واکاوی زندگی فانتزی(خیالی)
برخلاف سایر درمانها که در آن درمانگر میتواند فعالانه به جلسات ساختار دهد یا برنامهء از قبل تعیین شده را دنبال کند، رواندرمانی تحلیلی درمانجویان را ترغیب میکند تا آزادانه در مورد هر چه در ذهنشان هست صحبت کنند. وقتی درمانجویان این کار را انجام میدهند (البته، اکثر درمانجویان، قبل از اینکه بتوانند واقعا راحت حرف بزنند، نیاز به کمک قابل ملاحظهای از سوی درمانگر دارند)، افکارشان طبیعتا در حوزههای زیادی از زندگی ذهنی، شامل امیال، ترسها، فانتریها، رویاها و رویاهای روزانه سیر میکند؛ حوزههایی که در بسیاری موارد درمانجو قبلا سعی نکرده بود آنها را به کلام درآورد. همهء این موضوعات منبع غنی اطلاعات هستند که به درمانگر میگویند درمانجو چگونه خود و سایرین را میبیند، تجارب را تعبیر میکند و میفهمد، از برخی جنبههای تجارب اجتناب میکند یا در برابر ظرفیت بالقوهاش برای یافتن لذت و معنای بیشتر در زندگی مانعتراشی مینماید.
نویسنده: رضا یزدانیمهر