فروید مینویسد: ما قاطعانه از تبدیل کردن بیماری که در جستجوی کمک، خود را در دستان ما میگذارد در جهت تبدیل او به دارایی خصوصیمان سر باز میزنیم. ما پرهیز میکنیم که سرنوشت او را به جای او تعیین کنیم، آرمانهای خود را بر او تحمیل کنیم و از غرور خالقگونهیی که او را شکل میدهد امتناع میکنیم. ما از تصویر اویی که شکل دادیم که ببینیم که چه خوب است، خود را محروم میکنیم.
وی ادامه میدهد که ما نمیتوانیم از درمان بیماران خاصی که به قدری ناتوان هستند که هم نیاز به راهنماییهای تحلیلی و هم آموزشی دارند، اجتناب کنیم. حتی در مورد اکثر بیماران، گهگاه زمانی پیش میآید که درمانگر باید نقش یک معلم یا مربی را بر عهده بگیرد. با این حال، همیشه باید با دقت زیادی به این موضوع پرداخت و اطمینان حاصل کرد که بیمار به جای اینکه صرفاً به بازتابی از خودمان تبدیل شود، به سمت تحقق پتانسیلهای خود هدایت میشود.
مارک روفالو در این باب مینویسد :باید به منحصر به فرد بودن و خلاقیت بیمار به عنوان یک انسان احترام بگذاریم.
مارک اشاره میکند که در سالهای اخیر، برخی از درمانگران رویکردی سستتر و بدون اصول به کار گرفتهاند. این امر باعث شده که درمانگران مرزهای حرفهای را با اشتراکگذاری اطلاعات شخصی، ارائه مشاوره یا تحمیل باورهای خود به بیماران محو کنند. چنین عملی میتواند خودمختاری بیمار را کاهش داده و اهداف درمان را تضعیف کند.
یکی از عناصر کلیدی رواندرمانی، نگرش درمانگر نسبت به بیمار است که باید حرفهای باشد؛ نه دوستانه. درمانگر باید از همذاتپنداری بیش از حد با بیمار یا کمک بیش از حد به او خودداری کند، زیرا این کار میتواند بیمار را ناتوان کند. در عوض، درمانگر باید موضعی خنثی و بدون قضاوت را حفظ کند که به استقلال بیمار و خوداندیشی او کمک کند. این خنثی بودن درمانی به معنای بیتفاوت بودن نیست، بلکه به بیمار کمک میکند تا راهحلهای خودش را بدون تحمیل قضاوتها یا ارزشهای خارجی پیدا کند.
این تفسیر تأکید میکند که رابطه درمانگر و بیمار اساساً یک قرارداد است که در آن درمانگر متعهد به حفظ مرزها، پرهیز از اخلاقی کردن یا کنترل بیمار و فراهم کردن فضایی امن برای کشف است. پایبندی به این چارچوب برای ارتقای رشد و خودشناسی بیمار بسیار مهم است. در نتیجه، نقش درمانگر این است که به کشف و رشد خودجوش بیمار کمک کند و با حفظ موضعی خنثی و حمایتی، به استقلال او احترام بگذارد.
نویسنده: سپهر مقصودی