برداشتی از مقاله An object relations model of borderline pathology
نگاه روابط موضوعی به خصوص نظریه ملانی کلاین به شکل گیری نوع شخصیت در واقع ادامه نظریهی سائق های دوگانه فروید است. برای همین هم کلاین از معدود روانکاوانیست که سائق مرگ را پذیرفته. در این نگاه مادر با عواطف مثبت آرامش دهنده و امنیت بخش باعث تجربه لذت در کودک می شود. چیزی که برابر است با ارضای سائق زندگی فرویدی. در طرف مقابل ترس از آسیب دیدن و اذیت شدن باعث میشود حالات پارانوییدی که ارزش حفظ بقا را دارد به عنوان حالات عاطفی اصلی غلبه پیدا کند.
از سمت دیگر، زیربنای تشکیل شخصیت ها درونی سازی ابژه ها و روابط موضوعی است. و حالا دوگانه لذت از امنیت یا ترس از آزار؟
غلبه هرکدام باعث گرایش به شخصیت سالم یا شخصیت مرزی میشود. در واقع پایهی آسیب از همین جا شکل می گیرد که برخی از این روابط مبنای تعارضهای ناهشیار و درون روانی افراد است.
کرنبرگ در این مقاله به تشریح سطوح مختلف سازمان شخصیت می پردازد. سازمان شخصیت سالم چند ویژگی مهم دارد: درک یکپارچه از خود و دیگری، درک یکپارچه از عواطف خود و عواطف دیگری و هویت یابی منسجم. همه ی این موارد پایهی تشکیل و تقویت عزت نفس در افراد است. ویژگی دیگر سازمان شخصیت سالم، توانایی لذت بردن از طیف متنوعی از عواطف است. افراد سالم تحت تاثیر این تجربیات عاطفی کنترل تکانه را از دست نمی دهند و درک یکپارچهای از تجربیات خود دارند.
و در آخر مهم ترین عامل، وجود سیستم ارزشی درونی شده یا اخلاقیات است که رابطه مستقیمی با ارزشهای والدین دارد اما کاملا تحت تاثیر آنها نیست.
اما سازمان شخصیت مرزی، فقدان یکپارچگی در هویت، عواطف و مشکلاتی در تنظیم شناختی است. فقدان یکپارچگی عواطف به دلیل عدم ادغام تجربیات اولیه مثبت و منفی شکل می گیرد. در نتیجه فرد بزرگسال تحت تاثیر عاطفه منفی، به شدت عصبانی می شود و توانایی کنترل تکانه را از دست می دهد و همچنین خودتخریبیِ تکانشی هم دیده می شود.
همه مشکلات فقط ناتوانی در کنترل و تجربه یکپارچه عواطف نیست بلکه افراد سازمان شخصیت مرزی به دلیل مشکلات عمده در تنظیم شناختی، رفتار دیگری را دلیل خوب و موجهی برای حجم بالای پرخاشگری خود می دانند.
دفاع های سازمان شخصیت مرزی از جنس دفاع های بدوی و اولیه است. دوپاره سازی، زیربنای واکنشهای افراد سازمان شخصیت مرزی در برابر تجربیات عواطفیست.عواطف خوب و بد جدا می شوند و عواطف بد و آسیب رسان غلبه پیدا می کنند. این شیوه نظم دهی ابتدایی تجارب عاطفی در واقع تلاشی است برای محافظت از یک بخش کوچک ایده آل شده به این دلیل که تجربه اصلی سازمان شخصیت مرزی پارانویا است. یعنی ترس از آزار و اذیت.
به همین دلیل با جدا کردن زیربنایی تجربه ها و حمله و پرخاشگری به نوعی به شکل ناهشیار سعی در مراقبت از یک بخش کوچک ایدهآل شده را دارند. بهای این شکاف بین تجربهها، تحریف واقعیت است. ممکن است تجربه مثبت غالب شود و همه چیز ایدهآل شود و ممکن است تجربه منفی ، یک نفرت همه گیر را به وجود آورد.
پژوهش ها نشان داده افراد سازمان شخصیت مرزی در عاطفه منفی نمره بالاتری گرفتند و در کنترل احساسات نمره کمتر.
در سازمان شخصیت مرزی بازنمایی از خود و دیگران تحت تاثیر تروماهای متعدد قرار می گیرد و از طرفی عامل ژنتیکی خلق و خو بر تسریع این روند تاثیر گذارند یا حتی می توانند آن را تعدیل کنند.
نویسنده: عرفان باقرزاده